جدول جو
جدول جو

معنی ابن غزال - جستجوی لغت در جدول جو

ابن غزال(اِ نُ غَزْ زا)
ابراهیم صالحی. از ادبا و شعرای شام. مولد او به سال 1008 ه. ق. و وفات در 1088 است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ غُ)
امیر سعدالدین ابراهیم بن عبدالرزاق اسکندرانی. یکی از امراء مصر، پدر و جد او در اسکندریه مقام وزارت داشته اند و مولد او بشهر مزبور بوده است. جمال الدین محمود او را بقاهره خواند و مقام کاتبی ملک ظاهر برقوق بدو دادند. پس از مرگ برقوق در زمان ملک ناصر ادارۀ کلیۀ امور دولت بدو مفوض گشت و برادر خود فخرالدین را نیز از اسکندریه طلب کرد و مناصب دولتی را دو برادر میان خود بخش کردند و کار او بجائی رسید که مدتی ملک ناصر را از سلطنت خلعو برادر او ملک منصور را بجای او نصب کرد و باز ملک منصور را معزول کرد و ناصر را بپادشاهی برداشت، آنگاه که دیوان کتابت ملک برقوق بدو مفوض گشت منتها بیست سال داشته است و در 808 ه. ق. وفات یافت و با طنطنه و جلالی بی نظیر جنازه او را تشییع و دفن کردند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ غُ)
یکی از ترکان غز:
نان و آش و شیر آن هر هفت بز
خورد آن بوقحط عوج ابن غز.
مولوی.
و رجوع به عوج بن عوق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوبکر احمد بن علی. از مشاهیر فقها و محدثین شافعیه، از مردم روذراور. او بهمدان هجرت کردو منصب مفتی یافت و هم بدانجا به سال 398 ه. ق. درگذشت. ولادت وی به سال 308 بوده است. او راست: کتاب السنن. کتاب معجم الصحابه. کتاب ما لایسع المکلف جهله. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
پسردائی. خالوزاده. پسرخالو. دائی زاده. پسر نیای مادری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
نام گردنه ای است معروف. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وَزْ زا)
ابوالقاسم ابراهیم بن عثمان قیروانی. فقیه و ادیب لغوی. او را با ثعلب و مبرد برابر میشمردند و گفته اند چند کتاب لغت چون کتاب العین خلیل بن احمدو اصلاح المنطق و غیر آن را از حفظ داشت. و او را تألیفات بسیار است. وفات او به سال 346 هجری قمری بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قَوْ وا)
مرد فصیح و نیکوسخن، اشتر یک ساله. (مهذب الاسماء). شتربچه که مادرش گشنی یافته باشد. و شتر مادۀ یکسالۀ بدوم درآمده را بنت مخاض گویند. ج، بنات مخاض
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
کمال الدین بن غیاث الفارسی. ظاهراً در اواسط قرن هشتم هجری. او را در مناقب خاندان قصائدی است و اشعار او مشهور است و مردم را بدو اعتقاد نیکو بوده است، و گویند روزی ابراهیم سلطان میرزا او را طلب کرد و پرسید از مذاهب چهارگانه کدام بهتر است ؟ گفت ای سلطان عالم پادشاهی در درون خانه نشسته است و این خانه چهار در دارد از هر دری که درآئی در این خانه سلطان راتوانی دیدن، تو جهد کن تا قابلیت خدمت سلطان حاصل کنی از در سخن مگوی از صدر نشان جوی. شاهزاده بار دیگر بازپرسید که ای مولانا متابعان کدام مذهب فاضلترند؟گفت صالحان هر قومی و هر مذهب. سلطان را این سخن ازمولانا خوش آمد. (نقل باختصار از تذکرۀ دولتشاه)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوعبدالله بن رزام. او را کتابی است در رد اسماعیلیه و کشف مذاهب آنان. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوعلی حسن بن علی بن فضال تیملی بن ربیعه بن بکر، مولی تیم الله بن ثعلبه. از خواص اصحاب ابوالحسن الرضا علیه السلام. او راست: کتاب التفسیر. کتاب الابتداء و المبتداء. کتاب الطب. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قَزْ زا)
ابوعبدالله محمد بن جعفر قیروانی. وفات 412 ه. ق. او راست: کتاب جامع در لغت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
از مردم لک ّ. پدر او بازیاری و بیطاری می ورزید و ابن مصال نجم الدین ابوالفتح سلیم بن محمد بن مصال است و او پنجاه روز وزارت ظافر داشت و بدست ابن سلاّ ر کردی کشته شد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اُ)
طبیبی نصرانی، معاصر معاویه بن ابی سفیان. ابن ابی اصیبعه گوید ابن اثال را در خواص ادویه و خاصه در سموم بصیرتی کافی بود و معاویه برای مسموم کردن بزرگان اسلام از او استعانت می جست و بگفتۀ واقدی مالک اشتر و حضرت امام حسن علیه السلام ونیز عبدالرحمن بن خالد بن ولید که با ولایت عهد یزید مخالف می ورزید بتدبیر او مسموم و مقتول شده اند. عاقبت برادرزادۀ عبدالرحمن، خالد بن مهاجر به قصد انتقام خون عم خویش به شام رفته ابن اثال را غیلهً بکشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَزْ زا)
درویش توکلی بن اسماعیل. صاحب حبیب السیراز او نام می برد. کتاب صفوهالصفا در مناقب و احوال و گفته های شیخ صفی الدین اردبیلی، تألیف اوست و معاصر با خود شیخ بوده و در قرن هشتم هجری میزیسته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
ابوالحسن علی بن بلال بن معاویه بن احمد المهلبی. از فقهاء شیعه. او راست: کتاب الرشد و البیان. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَزْزا)
ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن علی بن ابی خالدقیروانی. از اطبای بزرگ مغرب در قرن چهارم هجری. پدر و عمش نیز طبیب بوده اند. او از شاگردان اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است و بیش از هشتاد سال بقناعت و گوشه گیری بزیسته است و برخلاف دیگر اطبای مغرب از قرب سلاطین محترز بوده و بقول حاجی خلیفه در حدود 400 ه. ق. وفات کرده است. گویند کتب طبی او پس از مرگ در حدود بیست و پنج قنطار برآمد. مشهورترین کتاب او در طب زادالمسافر است که بلاتینی و یونانی ترجمه شده، و کتابی از او در اختصار قانون ابوعلی در کتاب خانه پاریس به نمرۀ 1056 موجود است. و از کتب اوست: الاعتماد (در ادویۀ مفرده). بغیه (درقرابادین یا ادویۀ مرکبه). کتاب العده فی طول المده. کتاب التعریف بصحیح التاریخ (در تراجم علمای عصر). رساله فی النفس و فی ذکر اختلاف الاوائل فیها. کتاب فی المعده و امراضها و مداواتها. طب الفقراء. رساله فی ابدال الادویه. کتاب فی الفرق بین العلل التی تشتبه اسبابها و تختلف اعراضها. رساله فی التحذر من اخراج الدم من غیر حاجه. رساله فی النوم و الیقظه. مقاله فی الجذام و اسبابه و علاجه. کتاب الخواص. نصایح الابرار. کتاب المختبرات. کتاب فی نعت الاسباب المولده للوباء فی مصر وطریق الحیله الدفع ذلک و علاج ما یتخوف منه. رساله ای در زکام و علاج آن. رساله فی الاستهانه بالموت. مجربات فی الطب. رساله فی المقعده و اوجاعها. کتاب المکلل فی الادب. کتاب البلغه فی حفظ الصحه. مقاله فی الحمّیات. کتاب اخبارالدوله در ظهور مهدی بمغرب. برحسب قول تمیمی و تیفاشی او صاحب کتابی در احجار بوده. و ابن جزار را گاهی بعنوان احمد و گاهی بعنوان ابن الجزار نام برده اند. و ابن بیطار در کتاب خویش تقریباً سی بار از کتاب دیگر ابن جزار به نام کتاب السموم نقل دارد
لغت نامه دهخدا
ابن یوسف کاتب مکنی به ابوابراهیم معروف به ابن غزال. خادم امیر بادیس بن حیوس صنهاجی (پادشاه غرناطه) از علمای یهود. متوفی بسال 448 هجری قمری (قاضی صاعد اندلسی)
لغت نامه دهخدا